شماره ٢٥٧: دل را به غم تو باز بستيم

دل را به غم تو باز بستيم
جان را کمر نياز بستيم
تن کو سگ توست هم به کويت
بر شاخ گلش به ناز بستيم
از دل به دلت رسول کرديم
وز ديده زبان راز بستيم
ديديم رخت که قبله ماست
زآنسو که توئي نماز بستيم
خونين تتق از پي خيالت
بر چشم خيال باز بستيم
بر بوي خيال زود سيرت
خواب شب دير باز بستيم
جان از پي گرد موکب تو
بر شه ره ترکتاز بستيم
مرغي که کبوتر هوائي است
بر گوشه دام باز بستيم
جوري که ز غمزه تو ديديم
بر عالم کينه ساز بستيم
خاقاني وار لاشه عمر
بر آخور حرص و آز بستيم