شماره ٢٥٥: خوش خوش از عشق تو جاني مي کنم

خوش خوش از عشق تو جاني مي کنم
وز گهر در ديده کاني مي کنم
بر سر عقل آستيني مي زنم
از در صبر آستاني مي کنم
هر که از غير تو لافي مي زند
از سر غيرت جهاني مي کنم
تا دلم کردي نشان تير هجر
صد خدنگ از هر نشاني مي کنم
تا سنان انداز شد مژگان تو
هر دم از سينه سناني مي کنم
مار ضحاک است زلفت کز غمش
قصر شادي هر زماني مي کنم
در تن خويش از براي قوت او
مغزي از هر استخواني مي کنم
بر نگين جان خاقاني مقيم
مهر مهر مهرباني مي کنم