شماره ٢٣٨: نام تو چون بر زبان مي آيدم

نام تو چون بر زبان مي آيدم
آب حيوان در دهان مي آيدم
تا لب من خاک بوس کوي توست
هردم از لب بوي جان مي آيدم
گر قدم بر آسمانم پيش تو
فرق سر بر آستان مي آيدم
تا همايم خوانده اي در کام دل
هر نواله استخوان مي آيدم
وارهان زين دام گاه غم مرا
کآرزوي آشيان مي آيدم
مايه عشق توست چون او حاصل است
شايد ار عمري زيان مي آيدم
در صف عشاق خاقاني منم
کاسب معني زير ران مي آيدم