شماره ٢٠٤: مه نجويم، مه مرا روي تو بس

مه نجويم، مه مرا روي تو بس
گل نبويم، گل مرا بوي تو بس
عقل من ديوانه عشق تو شد
بندش از زنجير گيسوي تو بس
اشک من باران بي ابر است ليک
ابر بي باران خم موي تو بس
آينه از دست بفکن کز صفا
پشت دست آئينه روي تو بس
رنگ زلفت بس شب معراج من
قاب قوسينم دو ابروي تو بس
طالب ظل همائي نيستم
سايه ديوار در کوي تو بس
آسمان در خون خاقاني چراست
کاين مهم را نامزد خوي تو بس