شماره ١٥٣: تا مرا عشق يار غار افتاد

تا مرا عشق يار غار افتاد
پاي من در دهان مار افتاد
چکنم چون ز گلستان اميد
ديده ام را نصيب خار افتاد
کشتي صبر من چو از غرقاب
نتوانست بر کنار افتاد
سود نکند نصيحتم که مرا
اين مصيبت هزار بار افتاد
گفتي از صبر ساز دست آويز
که تو را عشق پايدار افتاد
بي من است اين سخن تو داني و دل
که تو را با من اين قرار افتاد
رفت در شهر، آب خاقاني
کار با لطف کردگار افتاد