شماره ١٤٨: بر دل غم فراقت آسان چگونه باشد

بر دل غم فراقت آسان چگونه باشد
دل را قيامت آمد شادان چگونه باشد
تو کامران حسني از خود قياس ميکن
آن کو اسير هجر است آسان چگونه باشد
پيغام داده بودي گفتي که چوني از غم
آن کز تو دور ماند مي دان چگونه باشد
هر لحظه چون گوزنان هوئي برآرم از جان
سگ جانم ارنه چندين هجران چگونه باشد
نالنده فراقم وز من طبيب عاجز
درمانده اجل را درمان چگونه باشد
خواهم که راز عشقت پنهان کنم ز ياران
صحراي آب و آتش پنهان چگونه باشد
پيش پيام و نامه ات بر خاک باز غلطم
در خون و خاک صيدي غلطان چگونه باشد
نامه به موي بندي وز اشک مهر سازي
در مهر تر نگوئي عنوان چگونه باشد
بر موي بند نامه ات طوفات گريست چشمم
چندين به گرد موئي طوفان چگونه باشد
خاقاني است و آهي صد جا شکسته دربر
يارب که من چنينم جانان چگونه باشد