شماره ١٢٨: عشق تو دست از ميان کار برآورد

عشق تو دست از ميان کار برآورد
فتنه سر از جيب روزگار برآورد
هر که به کوي تو نيم بار فروشد
جان به تمنا هزار بار برآورد
جزع تو دل را هزار نيش فرو برد
لعل تو جان را هزار کار برآورد
طبع تو تا عادت پلنگ بياموخت
گرد ز شيران مرغزار برآورد
گفتي کز انتظار کار شود راست
واي بر آن کار کانتظار برآورد
خوي تو با ديگران چو شاخ سمن بود
کار چو با من فتاد خار برآورد
آتش عشق تو در نهاد من افتاد
دود ز خاقاني آشکار برآورد