شماره ١١٤: دل زخم تو را سپر ندارد

دل زخم تو را سپر ندارد
آماج تو جز جگر ندارد
شرط است که بر بساط عشقت
آن پاي نهد که سر ندارد
وين طرفه که در هواي وصلت
آن مرغ پرد که پر ندارد
عشق تو چو چنبر اجل شد
کس نه که بر او گذر ندارد
در درد توام، تو فارغ از من
کس دردي ازين بتر ندارد
خاقاني از آن توست درياب
کو جز تو کسي دگر ندارد