شماره ١٠٧: حاشا که مرا جز تو در ديده کسي باشد

حاشا که مرا جز تو در ديده کسي باشد
يا جز غم عشق تو در دل هوسي باشد
کس چون تو نشان ندهد در کل جهان ليکن
چون اين دل هر جائي هر جاي بسي باشد
بر پاي تو سر دارم گر سر خطري دارد
وصل تو به دست آرم گر دسترسي باشد
از خاک سر کويت خالي نشوم يک شب
گر بر سر هر سنگي حالي عسسي باشد
ز آنجا که توئي تا من صد ساله ره است الحق
ز اينجا که منم تا تو منزل نفسي باشد
از زحمت خاقاني مازار که بد نبود
گر خوان وصالت را چون او مگسي باشد