شماره ٣٩: آن کز مي خواجگي است سرمست

آن کز مي خواجگي است سرمست
بر وي نزنند عاقلان دست
بي آنکه کسي فکند او را
از پايه خود فرو فتد پست
مرغي که تواش هماي خواني
جغدي است کز آشيان ما جست
از پنجره صلاح برخاست
بر کنگرده فساد بنشست
قلب سخن شکسته نامان
بر ما نتوان بدين بپيوست
گيرم که دلي درستمان نيست
باري نامي درستمان هست
تو طعنه زني و ما همه کوه
تو سنگ زني و ما همه طست
خاقاني را اگر سفيهي
هنگام جدل سخن فروبست
اين هم ز عجايب خواص است
کالماس به زخم سرب بشکست