شماره ٢٥: اهل بر روي زمين جستيم نيست

اهل بر روي زمين جستيم نيست
عشق را يک نازنين جستيم نيست
زين سپس بر آسمان جوئيم اهل
زان که بر روي زمين جستيم نيست
برنشين اي عمر و منشين اي اميد
کاشنائي همنشين جستيم نيست
خرمگس برخوان گيتي صف زده است
يک مگس را انگبين جستيم نيست
گفتي از گيتي وفا جويم، مجوي
کز تو و او ما همين جستيم نيست
بر کمين گاه فلک بوديم دير
شيرمردي در کمين جستيم نيست
هست در گيتي سليماتن صدهزار
يک سليمان را نگين جستيم نيست
ترک خاقاني بسي گفتيم ليک
مثل او سحرآفرين جستيم نيست
در خراسان نيست مانندش چنانک
در عراقش هم قرين جستيم نيست