شماره ٢٣: دل پيشکش تو جان نهاده است

دل پيشکش تو جان نهاده است
عشقت به دل جهان نهاده است
جان گر همه با همه دلي داشت
با عشق تو در ميان نهاده است
تا نام تو بر زبان بيفتاد
دل مهر تو بر زبان نهاده است
اندک سخني زبانت را عذر
از نيستي دهان نهاده است
نظاره قندز هلالت
موئي به هزار جان نهاده است
از ناله من رقيب در گوش
انگشت خداي خوان نهاده است