شماره ٩

دادگرا تو را فلک جرعه کش پياله باد
دشمن دل سياه تو غرقه به خون چو لاله باد
ذروه کاخ رتبتت راست ز فرط ارتفاع
راهروان وهم را راه هزار ساله باد
اي مه برج منزلت چشم و چراغ عالمي
باده صاف دايمت در قدح و پياله باد
چون به هواي مدحتت زهره شود ترانه ساز
حاسدت از سماع آن محروم آه و ناله باد
نه طبق سپهر و آن قرصه ماه و خور که هست
بر لب خوان قسمتت سهلترين نواله باد
دختر فکر بکر من محرم مدحت تو شد
مهر چنان عروس را هم به کفت حواله باد