شماره ٤٤١: چه بودي ار دل آن ماه مهربان بودي

چه بودي ار دل آن ماه مهربان بودي
که حال ما نه چنين بودي ار چنان بودي
بگفتمي که چه ارزد نسيم طره دوست
گرم به هر سر مويي هزار جان بودي
برات خوشدلي ما چه کم شدي يا رب
گرش نشان امان از بد زمان بودي
گرم زمانه سرافراز داشتي و عزيز
سرير عزتم آن خاک آستان بودي
ز پرده کاش برون آمدي چو قطره اشک
که بر دو ديده ما حکم او روان بودي
اگر نه دايره عشق راه بربستي
چو نقطه حافظ سرگشته در ميان بودي