شماره ٤٣٢: مخمور جام عشقم ساقي بده شرابي

مخمور جام عشقم ساقي بده شرابي
پر کن قدح که بي مي مجلس ندارد آبي
وصف رخ چو ماهش در پرده راست نايد
مطرب بزن نوايي ساقي بده شرابي
شد حلقه قامت من تا بعد از اين رقيبت
زين در دگر نراند ما را به هيچ بابي
در انتظار رويت ما و اميدواري
در عشوه وصالت ما و خيال و خوابي
مخمور آن دو چشمم آيا کجاست جامي
بيمار آن دو لعلم آخر کم از جوابي
حافظ چه مي نهي دل تو در خيال خوبان
کي تشنه سير گردد از لمعه سرابي