شماره ٣٦٠: گر از اين منزل ويران به سوي خانه روم

گر از اين منزل ويران به سوي خانه روم
دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم
زين سفر گر به سلامت به وطن بازرسم
نذر کردم که هم از راه به ميخانه روم
تا بگويم که چه کشفم شد از اين سير و سلوک
به در صومعه با بربط و پيمانه روم
آشنايان ره عشق گرم خون بخورند
ناکسم گر به شکايت سوي بيگانه روم
بعد از اين دست من و زلف چو زنجير نگار
چند و چند از پي کام دل ديوانه روم
گر ببينم خم ابروي چو محرابش باز
سجده شکر کنم و از پي شکرانه روم
خرم آن دم که چو حافظ به تولاي وزير
سرخوش از ميکده با دوست به کاشانه روم