آروزها

اي خوشا خاطر ز نور علم مشحون داشتن
تيرگيها را ازين اقليم بيرون داشتن
همچو موسي بودن از نور تجلي تابناک
گفتگوها با خدا در کوه و هامون داشتن
پاک کردن خويش را ز آلودگيهاي زمين
خانه چون خورشيد در اقطار گردون داشتن
عقل را بازارگان کردن ببازار وجود
نفس را بردن برين بازار و مغبون داشتن
بي حضور کيميا، از هر مسي زر ساختن
بي وجود گوهر و زر، گنج قارون داشتن
گشتن اندر کان معني گوهري عالمفروز
هر زماني پرتو و تابي دگرگون داشتن
عقل و علم و هوش را بايکديگر آميختن
جان و دل را زنده زين جانبخش معجون داشتن
چون نهالي تازه، در پاداش رنج باغبان
شاخه هاي خرد خويش از بار، وارون داشتن
هر کجا ديوست، آنجا نور يزداني شدن
هر کجا مار است، آنجا حکم افسون داشتن