شماره ٣٠٣: نشه دوديست که از آتش مي ميخيزد

نشه دوديست که از آتش مي ميخيزد
نغمه گرديست که از کوچه ني ميخيزد
از لب نو خط او گر سخن ايجاد کنم
جام را مو بتن از موجه مي ميخيزد
پير کشتي زاثرهاي امل عبرت گير
از کمان بهر شکستن رگ و پي ميخيزد
پيش تاز است خروس نفس از وحشت عمر
گرد جولان همه را گرچه زپي ميخيزد
چه خيال است بخون تا بگلو ننشيند
هر که جون شيشه رگ گردون وي ميخيزد
دل اگر آئينه انجمن امکان نيست
اينقدر نقش تحير زچه شي ميخيزد
عالمي سلسله پير اي جنون است اما
کردباد دگر از وادي حي ميخيزد
سعي آه از دل ما پيچ و خم وهم نبرد
جوهر از آينه با مصلقه کي ميخيزد
مشو از آفت دم سردي پيري غافل
دود از طبع نفس موسم دي ميخيزد
(بيدل) از بس بغم عشق سراپا گر هم
از دلم ناله بزنجير چو ني ميخيزد