شماره ١٥٢: حيف کز افلاس نوميدي فزايد مرد را

حيف کز افلاس نوميدي فزايد مرد را
دست اگر کوتاه شد بر دل نشايد مرد را
از تنزلهاست گر در عالم آزادگي
چين پيشاني بياد دامن آيد مرد را
چون طبيعت هاي زن گل کرده گير آثار ننگ
در فسوس مال و زر گر دست سايد مرد را
جدول آب و خيابان چمن منظور کيست
زخم ميدان ها کشد تا دل کشايد مرد را
يک تغافل ميکند سرکوبي صد کوهسار
در سخن ميبايد از جا درنيايد مرد را
دامن رستم تکاند بر سر اين هفت خوان
دست غيرت تا غبار از دل زدايد مرد را
در مزاج دانه آماده است تأثير زمين
حيز کم پيدا شود گر زن نزايد مرد را
ناگزير رغبت اقبال بايد زيستن
جاه دنيا صورت زن مينمايد مرد را
جوهر غيرت درين ميدان نميماند نهان
تيغ ميگردد زبان و مي ستايد مرد را
گر زسيم و زر وفاخواهي بخست جهد کن
قحبه محکوم است از امساکي که شايد مرد را
(بيدل) اين دنيا نه امروز امتحانگاه است و بس
تا جهان باقيست زن مي آزمايد مرد را