در مذمت کسي گفته

ز جنس مردمان مشمار خود را
گرت يزدان زري دادست و زوري
هنر بايد چه روباهي چه شيري
خرد بايد چه قاروني چه عوري
ز خشم غالب و از حرص با برگ
همين دارند هر ماري و موري
ز اسب و تخت تو رشکم نيايد
نه من همچون توام کري و کوري
چه رشک آيد از آن چيزم که گردون
اگر پيش آردت تلخي و شوري
از اين داغي بماند يا دريغي
وزان دودي برآيد از تنوري
چو بر تختي جمادي بر جمادي
چو بر اسبي ستوري بر ستوري