شراب خواهد

اي جهاني پر از مکارم تو
انوري در جهان ترا دارد
چون قوي دل بود به رحمت تو
هر زمان زحمتت همي آرد
چکند گرچه نيست بر تو عزيز
خويشتن خوار مي نپندارد
بسکه کوشد که با تو دم نزند
کرمت خامشش بنگذارد
مبرمي شرط شاعريست وليک
بنده را زان شمار نشمارد
اينک اين مباينت حکميست
که به انصاف حکم بگزارد
اينکه او پشت دست مي خايد
همه را پشت پاي مي خارد
چه کنم قصه چون دراز کنم
عيش تلخم همي بيازارد
آب چون آتشم فرست که باد
بر سرم خاک غم همي بارد
آب انگور بوک سعي کند
تا غمم غوره در نيفشارد