شماره ٨٨٤: اي نسيم سحر، چه ميگويي؟

اي نسيم سحر، چه ميگويي؟
از بت من خبر چه ميگويي؟
به جز آن کم ز غم بخواهد کشت
چه شنيدي؟ دگر چه ميگويي؟
ميدهم در بهاي وصلش جان
ميبري، يا مبر، چه ميگويي؟
با تو بار سفر دل من بود
چيست بار سفر؟ چه ميگويي؟
من از آن لب سخن همي پرسم
تو حديث شکر چه ميگويي؟
گذري ميکند بجانب من؟
يا ندارد گذر؟ چه ميگويي؟
به جز احوال آن نگار مگوي
اوحدي را ز هر چه ميگويي