شماره ٨٧٦: چه شود کز سر رحمت به سرم باز آيي؟

چه شود کز سر رحمت به سرم باز آيي؟
در وصلي بگشايي ز درم باز آيي؟
از برم صبر و قرار و دل و دانش بردي
نام اينها نبرم گر به برم باز آيي
چون ز هجر تو شوم کشته بيايي، دانم
چه تفاوت کند ار زودترم باز آيي؟
گر بدانم که کجايي؟ به سرت پيش آيم
ور بداني که چه زارم؟ به سرم بازآيي
قوت آمدنم نيست به نزد تو مگر
هم تو لطفي بکني و به کرم باز آيي
اوحدي شد چو هلالي ز فراقت، چه شود؟
گر درين هفته چو ماه از سفرم بازآيي