شماره ٨٤٣: عارت آمد که دمي قصه ما گوش کني؟

عارت آمد که دمي قصه ما گوش کني؟
قصه غصه اين بي سر و پا گوش کني؟
پادشاهي تو، ازين عيب نباشد که دمي
حال درويش بپرسي و دعا گوش کني
چه زيان دارد؟ اگر بي سر و پايي روزي
عرضه دارد سخني وز سر پا گوش کني
گوش بر قول حسودان مکن، اي رانه رواست
که صوابي بگذاري و خطا گوش کني
با تو از راستي قد تو مي بايد گفت
کان چه از صدق بگويم به صفا گوش کني
خلق گويند که: با او سخن خويش بگوي
من گرفتم که بگويم، تو کجا گوش کني؟
به خدا، گر بودت هيچ زيان گر نفسي
قصه اوحدي از بهر خدا گوش کني