شماره ٨٢٧: اگر هزار يکي زان جمال داشتمي

اگر هزار يکي زان جمال داشتمي
رعايت دل مردم به فال داشتمي
مرا اگر چو تو در حسن حالتي بودي
چرا شکسته دلان را به حال داشتمي؟
در آن جهان سوي من گر تو ميل ميکردي
به دوستي که ز جنت ملال داشتمي
مرا ز دست فراقت به جان رسيدي کار
اگر نه نقش تو اندر خيال داشتمي
اگر به بال قبولت پريدمي ز جهان
چه غم ز و زر و چه باک ازو بال داشتمي؟
به سال وعده کامم که مي دهي نيکوست
اگر به عمر خود اميد سال داشتمي
گرم حضور جمال تو دست مي دادي
چو اوحدي چه سر قيل و قال داشتمي؟