شماره ٨١٠: بر ما ستم و خواري، اي طرفه پسر تا کي؟

بر ما ستم و خواري، اي طرفه پسر تا کي؟
وندر پي وصلت ما پوينده بسر تا کي؟
بر ما ستمي کرده، خون دل ما خورده
ما بر ستمت پرده ميپوش و مدر، تا کي؟
امشب تو به زيبايي خود خانه بيارايي
فردا که برون آيي رفتي و دگر تا کي؟
عنبر به دلاويزي بر دامن مه ريزي
اين بوالعجب انگيزي در دور قمر تا کي؟
اي بنده لبت را من، عاشق طلبت را من
شيرين رطبت را من ميبين و مخور تا کي؟
چون هست شبستانت، پر غلغل مستانت
من بنده دستانت، چون خاک بدر تا کي؟
پيوسته به صد زاري، چون اوحدي از خواري
شبهاي چنين تاري، با آه سحر تا کي؟