شماره ٧٥٧: دانه اي بر روي دام انداختي

دانه اي بر روي دام انداختي
مرغ آدم را ز بام انداختي
تا شود سجاده و تسبيح رد
جرعه اي در کاس و جام انداختي
هر کرا خون خواستي کردن حلال
خرقه او بر حرام انداختي
چون سزاي سوختن ديدي مرا
در چنين سوداي خام انداختي
بيدلان را چون نديدي مرد وصل
در کف پيک و پيام انداختي
يک سخن ناگفته، ما را چون سخن
در زبان خاص و عام انداختي
ديگران را بار دادي چون کليم
اوحدي را در کلام انداختي