شماره ٧٠٤: شب شد، به مستان اندکي ترياک بيداري بده

شب شد، به مستان اندکي ترياک بيداري بده
رندان سيکي خواره را گر ساغري داري، بده
زين حرفهاي لاله گون چون لاله ميسوزد دلم
روي تو ما را لاله بس، ممزوج گلناري بده
اکنون که آب از کار شد، بر خيز و آب کار کن
بي کار منشين، اي پسر، آن باده کاري بده
امشب که در دير آمدم، زنار بايد بر ميان
اي يار ترسا، حلقه اي زان يار زناري بده
مستي و مستوري بهم نيکو نباشد، دلبرا
يا پيش مستان کم نشين، يا ترک هشياري بده
ساليست تا من بوسه اي زان لب تمني ميکنم
اکنون چو فرصت يافتم، عذرش چه مي آري؟ بده
دانم نياري کام دل پيش رقيبان دادنم
دشنام، باري، پيش تو سهلست، مي ياري، بده
جانا، ز خوي تند خود، چون بي گناهم، هر نفس
صد بار بر دل مي نهي، يک بوسه سر باري بده
از هر دو گيتي اوحدي چون عاشق زار تو شد
يا قصد آزارش مکن، يا ترک بيزاري بده