شماره ٦٤٥: دوست با کاروان کن فيکون

دوست با کاروان کن فيکون
آمد از شهر لامکان بيرون
عور گشت از لباس بي چوني
باز پوشيد کسوت چه و چون
گه بر آمد به صورت ليلي
گه در آمد به ديده مجنون
گاه مشهور شد به آيت نور
گاه مذکور شد به سوره نون
چون به آب و زمين او بر رست
ريشه و بيخهاي گوناگون
پيش کافور و زنجبيل نهاد
عسل و تين و روغن و زيتون
مي سرشت اين چهار جنس بهم
مدتي چون تمام شد معجون
دردها را درو نهاد دوا
زهرها را ازو نبشت افسون
اوحدي شربتي از آن بچشيد
گشت ديوانه والجنون فنون