شماره ٦١٩: تا نداني ز جسم و جان مردن

تا نداني ز جسم و جان مردن
پيش آن رخ کجا توان مردن؟
عاشقي چيست؟ زنده بودن فاش
وآنگه از عشق او نهان مردن
از برون جهان نشايد مرد
در جهان بايد از جهان مردن
هيچ داني حيات باقي چيست؟
پيش آن خاک آستان مردن
اهل ياريست، يار، در غم او
سهل کاريست هر زمان مردن
بوسه اي زان دهن بخواهم خواست
که نشايد به رايگان مردن
اوحدي، دل به ديگري مسپار
تا نبايد چو ديگران مردن