شماره ٦١٤: امشب ز هجر يار بخواهم گريستن

امشب ز هجر يار بخواهم گريستن
زارم ز عشق و زار بخواهم گريستن
ناليده ام هزار شب از هجر و بعد ازين
هر شب هزار بار بخواهم گريستن
گو: روي من نگار شو از خون دل که من
بي روي آن، نگار بخواهم گريستن
چون بي شمار غصه کشيدم ز هجر او
زين غصه بي شمار بخواهم گريستن
بي اختيار چند کند گريه ديده اي؟
چندي به اختيار بخواهم گريستن
تا بشنوم ز خاک درش بوي او شبي
در خاک کوچه خوار بخواهم گريستن
پنهان چو شد ز اوحدي آن نور ديده، من
پنهان و آشکار بخواهم گريستن