شماره ٥٣٦: يارب، تو حاضري که ز دستش چه ميکشم؟

يارب، تو حاضري که ز دستش چه ميکشم؟
وز عشوه هاي نرگس مستش چه ميکشم؟
صد نوبت آزمودم و جز بند دل نبود
ديگر کمند زلف چو شستش چه ميکشم؟
چون آهوان به حکم خطا حلق خويشتن
در حلقه هاي سنبل پستش چه ميکشم؟
گفتم: به دامنش بکشم گرد از آسمان
چون گرد بر ضمير نشستش چه مي کشم؟
چندين هزار جو و جفا زان دهن، که نيست
از بهر يک دو بوسه که هستش، چه ميکشم؟
خونم ز دل گشود و برويم ببست در
بنگر که: از گشاد وز بستش چه ميکشم؟
ايدل، نديده اي، برو از اوحدي بپرس
تا از دو لعل کينه پرستش چه ميکشم؟