شماره ٤٩١: اگر آن يار سيه چرده ببيند رخ زردم

اگر آن يار سيه چرده ببيند رخ زردم
هم به نوعي که تواند بکند چاره دردم
پيش ازينم دل ديوانه بده جاي گرو بود
اين زمان دل به يکي دادم و ترک همه کردم
شرم دارم ز سگان درو سکان محلت
بر سر کوچه او روز و شب از بس که بگردم
آ ستين گر چه به خون ريختنم باز نوردد
تا اجل در نرسد دامن ازو در ننوردم
خاک کوي توام، اي يار و پس از مرگ به زاري
هم به کوي تو برد باد محبت همه گردم
همه عالم به جمالت نگرانند وز غيرت
من آشفته کنون با همه عالم به نبردم
اوحدي را بر خود راه ده، اي فرد به خوبي
تا تفاخر کند اندر همه آفاق که: فردم