شماره ٤٣٨: اي رخت خرم و دهانت خوش

اي رخت خرم و دهانت خوش
وآن نظر کردن نهانت خوش
روش قد نازنينت خوب
شيوه چشم ناتوانت خوش
وصل آن رخ به جان همي طلبم
به رخم در نگر که جانت خوش!
يارب، آن پرده کي براندازي؟
تا ببينيم جاودانت خوش
به دهن ميوه بهشتي تو
ميوه شيرين و استخوانت خوش
چند گويي: زيان کني از من؟
سود کي کردم؟ اي زيانت خوش
کي ببينيم تنگ چون کمرت؟
دست خود کرده در ميانت خوش
باز ما را دليست آشفته
با سر زلف دلستانت خوش
اوحدي را شبي ببيني تو
مرده بر خاک آستانت خوش