شماره ٣٨٠: ما بغير از يار اول کس نميگيريم يار

ما بغير از يار اول کس نميگيريم يار
اختيار اولين يارست و کرديم اختيار
هر زمان مهري و پيوندي نباشد سودمند
هر زمان عهدي و پيماني نيايد سازگار
سر يکي داريم و دريک تن نميبايد دو سر
دل يکي داريم و در يکدل نمي گنجد دو يار
دل چه باشد؟ عشق ميبايد که باشد بر مزيد
سر چه باشد؟ مهر ميبايد که باشد برقرار
اي نصيحت کن، ملامت چند و چند؟ از دست تو
صد گريبان پاره کردم، دستم از دامن بدار
گر تو هم در سينه داري غيرتي، رشکي ببر
ور تو هم در ديده داري حيرتي اشکم ببار
عاشقم، گر عاشقي شوريده بيني در گذر
بيدلم، گر بيدلي آشفته بيني در گذار
دامنم را چون تهي ديدي ز گل، خاري منه
دلبرم را چون بري ديدي ز من، خوارم مدار
اوحدي، از يار هر جايي چه نالي بيش ازين؟
با تو ميگفتم که: اين کارت نمي آيد به کار