شماره ٣٦٦: مرا کجا سر زلفت به زير چنگ آيد؟

مرا کجا سر زلفت به زير چنگ آيد؟
که خاک پاي ترا از سپهر ننگ آيد
بکن ز جور و جفا هر چه ممکنست امروز
که هر چه صورت زيبا کند بينگ آيد
به زور بازوي مردي برون نشايد برد
بر آستان تو دستي که زير سنگ آيد
اگر چه شد ز رواني چو آب گفته ما
ز وصف قد تو چون بگذريم تنگ آيد
چو ميل سوي تو کردم به دوستي، دل گفت:
مکن، که جامه اين کار بر تو ننگ آيد
ز رنگ ناخنت، اي ماه چهره،مي نالم
به ناله اي، که چنان نالها ز چنگ آيد
به صبغ مهر تو چون اوحدي دگر باره
در افکنيم شبي خرقه تا چه رنگ آيد؟