شماره ٢٨٦: فرش زمردين به زمين در کشيده اند

فرش زمردين به زمين در کشيده اند
و آنگه برو، ز گل، علم زر کشيده اند
دوشيزگان باغ طبقهاي سيم و زر
بر سر نهاده، پيش صنوبر کشيده اند
آن سبزهاي سايه نشين بين، که پيش گل
دامن ز ماهتاب وز خور در کشيده اند
گلها به دستياري نم شاخ سبزه را
از خاک بر گرفته و در بر کشيده اند
بر لوح خاک صورت کرسي لاله را
گويي که عرشيان به قلم بر کشيده اند
خط بنفشه گرد رخ شاهدان باغ
هم تازه نقش بسته و هم تر کشيده اند
شب را و روز را به ترازوي مهر و ماه
درياب تا: چگونه برابر کشيده اند؟
مرغان صبح خيز چو عشاق اشک ريز
در پرده هاي تيز فغان در کشيده اند
ترکان گل ز راوق شبنم شراب صرف
در جام لاله کرده و اندر کشيده اند
بر روي سوسن از خط رنگين نگاه کن
کز سيم و لاجورد و معصفر کشيده اند؟
با سروشان اگر نه خلافيست در ضمير
اين بيدها ز بهر چه خنجر کشيده اند؟
اي باغبان، به سرزنش بيد و سرو کوش
تا خود چرا ز خط چمن سر کشيده اند
خرم دل آن کسان که درين دم به ياد دوست
چون اوحدي نشسته و ساغر کشيده اند