شماره ٢٦٥: گر به کام دل رسيد از يار خود ياري چه شد؟

گر به کام دل رسيد از يار خود ياري چه شد؟
ور به وصلش شادمان گرديد غم خواري چه شد؟
عاشقي گر کامياب آمد ز معشوقي چه گشت؟
بيدلي گر بوسه اي بستد ز دلداري چه شد؟
خار غم چون در دل من مي خليد از دير باز
اين زمانم گر برون آمد گل از خاري چه شد؟
عمر خود در کار او کردم به اميد دمي
گر پس از عمري ميسر شد مرا کاري چه شد؟
اي رقيب، از عشق او تا کي شوي مانع مرا؟
بار او من مي برم بر دل، ترا باري چه شد؟
تشنه ام، گر خوردم اندر منزلي آبي چه بود؟
کافرم، گر بستم اندر عشق زناري چه شد؟
اوحدي گر ماجراي عشق گويد عيب نيست
بلبلي گر ناله کرد از طرف گلزاري چه شد؟