شماره ٢٥٩: عشق را پا و سر پديد نشد

عشق را پا و سر پديد نشد
زين بيابان خبر پديد نشد
جز دل دردمند مسکينان
ناوکت را سپر پديد نشد
همه چيز از تو بود و در همه چيز
جز تو چيزي دگر پديد نشد
خبري شد عيان من از فکر
وز عنايت خبر پديد نشد
هر که پيش تو جان نکرد ايثار
از وجودش اثر پديد نشد
تا تو منظور بيدلان نشدي
هيچ صاحب نظر پديد نشد
اوحدي، چاره اي بکن خود را
کز تو بيچاره تر پديد نشد