شماره ٢٤٦: چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟

چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟
دردم تو مي فرستي، درمانم از که باشد؟
گفتي: برو ز پيشم، خود مي روم، وليکن
زين غصه گر بميرم تاوانم از که باشد؟
چون در فراق خويشم زار و ضعيف کردي
گر بار غم کشيدن نتوانم، از که باشد؟
دردم همي فرستي هر ساعت از برخود
باز آر به درد دوري درمانم، از که باشد؟
چون بوسه اي به زاري هرگز نمي دهي تو
گر بعد ازين به زورت بستانم، از که باشد؟
دوشم به طنز گفتي: کز کيست اين فغانت؟
زخم تو مي خورم من، افغانم از که باشد؟
جوري که مي پسندي بر اوحدي نهاني
گر در ميان مردم برخوانم، از که باشد؟