شماره ٢٣١: مستيم و مستي ما از جام عشق باشد

مستيم و مستي ما از جام عشق باشد
وين نام اگر بر آريم، از نام عشق باشد
خوابي دگر ببينيم هر شب هلاک خود را
وين شيوه دلنوازي پيغام عشق باشد
بي درد عشق منشين، کندر چنين بيابان
آن کس رود به منزل کش کام عشق باشد
درمان دل نخواهم، تا درد مهر هستم
صبح خرد نجويم، تا شام عشق باشد
نشکفت اگر ز عشقش لاغر شويم و خسته
کين شيوه لاغريها در يام عشق باشد
بيش از اجل نبيند روي خلاص و رستن
در گردني، که بندي از دام عشق باشد
روزي که کشته گردم بر آستانه او
تاريخ بهترينم ايام عشق باشد
مشنو که: باز داند سر نيازمندان
الا کسي که پايش در دام عشق باشد
از چشم اوحدي من خفتن طمع ندارم
تا پاسبان زاري بر بام عشق باشد