شماره ١٩٣: دل ببردي و يکي کار دگر خواهم کرد

دل ببردي و يکي کار دگر خواهم کرد
چيست آن؟ جان به سر کار تو در خواهم کرد
دگري روي ز تير تو اگر مي پيچيد
بمن انداز، که من ديده سپر خواهم کرد
خوبرويان همه گر در نظرم جمع شوند
من ندانم که به غير از تو نظر خواهم کرد
اگر انکار کنندم به محبت همه خلق
تو مپندار کزين کار حذر خواهم کرد
پيش خورشيد رخت غايت کوته نظريست
گر به خوبي صفت روي قمر خواهم کرد
من چو از پسته خندان تو کامي يابم
طفل ره باشم، اگر ياد شکر خواهم کرد
اوحدي، عاشق اويي، ز سر جان برخيز
ورنه بنشين، که من اين کار به سر خواهم کرد