شماره ١٦٧: بيا، که ديدن رويت مبارکست صباح

بيا، که ديدن رويت مبارکست صباح
بيا، که زنده به بوي تو مي شوند ارواح
تويي، که وصل تو هر درد را بود درمان
تويي، که نام تو هر بند را بود مفتاح
فروغ روي تو بر جان چنان تجلي کرد
که بر سواد شب تيره پرتو مصباح
به راستي که: نظيرت کجا به دست آرد؟
هزار سال گر افاق طي کند سياح
من از شريعت عشق تو دارم اين فتوي
که: مي پرستي و رندي و عاشقيست مباح
صلاح ما همه در گوشه خراباتست
چرا ملامت ما مي کنند اهل صلاح؟
سزد که: خار خورند از رخ تو گل رويان
که بلبليست ترا همچو اوحدي مداح