شماره ٥٨: بيار باده، که ما را به هيچ حال امشب

بيار باده، که ما را به هيچ حال امشب
برون نمي رود آن صورت از خيال امشب
به حکم آنکه ندارم حضور بي رخ دوست
مرا نماز حرامست و مي حلال امشب
ز باده خوردن اگر منع مي کنندم خلق
بدين سخن نتوان رفت در جوال امشب
ز عشرت و طرب و باده هيچ باقي نيست
ولي چه سود؟ که دوريم از آن جمال امشب
گرم نه وعده ديدار باز دادي دل
بلاي هجر نمي کردم احتمال امشب
هلال، اگر نه چو ابروي يار من بودي
نکردمي نظر مهر در هلال امشب
شينيده اي که: بنالند عاشقان بي دوست؟
تو نيز عاشقي، اي اوحدي، بنال امشب