شماره ٤٨: اي سفر کرده، دلم بي تو بفرسود،بيا

اي سفر کرده، دلم بي تو بفرسود،بيا
غمت از خاک درت بيشترم سود، بيا
سود من جمله ز هجر تو زيان خواهد شد
گر زيانست درين آمدن از سود، بيا
مايه راحت و آسايش دل بودي تو
تا برفتي تو دلم هيچ نياسود بيا
ز اشتياق تو در افتاد به جانم آتش
وز فراق تو در آمد به سرم دود، بيا
ريختم در طلبت هر چه دلم داشت، مرو
باختم در هوست هر چه مرا بود، بيا
گر ز بهر دل دشمن نکني چاره من
دشمنم بر دل بيچاره ببخشود، بيا
زود برگشتي و دير آمده بودي به کفم
دير گشت آمدنت، دير مکش، زود بيا
کم شود مهر ز دوري دگران را ليکن
کم نشد مهر من از دوري و افزود، بيا
گر بپالودن خون دل من داري ميل
اوحدي خون دل از ديده بپالود، بيا