شماره ٣٦: اي غم عشق تو يار غار ما

اي غم عشق تو يار غار ما
جز غمت خود کس نزيبد يار ما
کار ما با غم حوالت کرده اي
ني، به اين ها برنيايد کارما
در ازل جان دل به مهرت داد و اين
تا ابد مهريست بر رخسار ما
ما همان اقرار اول مي کنيم
گر دو گيتي مي کنند انکار ما
ساقي، از رندان حريفي را بخوان
تا به مي بفروشد اين دستار ما
مي بيار و خرقه ما را بکن
تا ببيند مدعي زنار ما
علم نيک و بد چو جاي ديگرست
اين تفاوت چيست در پندار ما؟
زاهدان فردا چه گويندار خداي؟
سهل گيرد کار برخمار ما
تا رضاي او نباشد، اوحدي
توبه بي کارست و استغفار ما