شماره ٣٥: اي چراغ چشم توفان بار ما

اي چراغ چشم توفان بار ما
بيش ازين غافل مباش از کار ما
هر زماني در به روي ما مبند
گر چه کوته ديده اي ديوار ما
شکر آن که خواب مي گيرد به شب
رحمتي بر ديده بيدار ما
اي که با هر کس چو گل بشکفته اي
بيش ازين نتوان نهادن خار ما
کاشکي آن رخ نبودي در نقاب
تا نکردي مدعي انکار ما
با چنان ساعد که بر بازوي اوست
کس نپيچد پنجه عيار ما
خلق عالم گر شوند اغيار و خصم
نيست غم، گر يار باشد يار ما
اوحدي، مي بوس خاک آستان
کندر آن حضرت نباشد بار ما