حکيم مريخي

اين نواح مرغدين برخياست
برخيا نام ابوالآباي ماست
فر ز مرز آن آمر کردار زشت
رفت پيش برخيا اندر بهشت
گفت: تو اين جا چسان آسوده ئي
عمرها محکوم يزدان بوده ئي
از مقام تو نکوتر عالمي است
پيش او جنت بهار يکدمي است
آن جهان از هر جهان بالاتر است
آن جهان از لامکان بالاتر است
نيست يزدان را از آن عالم خبر
من نديدم عالمي آزادتر
ني خدائي در نظام او دخيل
ني کتاب و ني رسول و جبرئيل
ني طوافي ني سجودي اندرو
ني دعائي ني درودي اندرو
برخيا گفت: اي فسون پرداز خيز
نقش خود را اندر آن عالم بريز
تا ابوالآ با فريب او خورد
حق جهاني ديگري با ما سپرد
اندرين ملک خدادادي گذر
مرغدين و رسم و آئينش نگر