فرعون

آه نقد عقل و دين درباختم
ديدم و اين نور را نشناختم
اي جهانداران سوي من بنگريد
اي زيانکاران سوي من بنگريد
واي قومي از هوس گرديده کور
مي برد لعل و گهر از خاک گور
پيکري کو در عجايب خانه ايست
بر لب خاموش او افسانه ايست
از ملوکيت خبرها مي دهد
کور چشمان را نظرها مي دهد
چيست تقدير ملوکيت شقاق
محکمي جستن ز تدبير نفاق
از بدآموزي زبون تقدير ملک
باطل و آشفته تر تدبير ملک
باز اگر بينم کليم الله را
خواهم از وي يک دل آگاه را