غزل زنده رود

اين گل و لاله تو گوئي که مقيم اند همه
راه پيما صفت موج نسيم اند همه
معني تازه که جوئيم و نيابيم کجاست؟
مسجد و مکتب و ميخانه عقيم اند همه
حرفي از خويشتن آموز و در آن حرف بسوز
که درين خانقه بي سوز کليم اند همه
از صفا کوشي اين تکيه نشينان کم گوي
موي ژوليده و نا شسته گليم اند همه
چه حرمها که درون حرمي ساخته اند
اهل توحيد يک انديش و دو نيم اند همه
مشکل اين نيست که بزم از سر هنگامه گذشت
مشکل اين است که بي نقل و نديم اند همه